244.
این پست درحالی نوشته می شود که شاید چند دقیقه ی دیگر به ته عمرم مانده باشد!نع!اشتباه نکنید! قرار نیست حرف نخ نمای " عمر دست خداست و شاید یه ثانیه دیگه بمیرم شاید 100سال دیگه" رو بزنم!من دارم میمیرم!علت...
View Article245
قرار بود با داستان جدید شروع کنم. اما دیروز نذاشت.یعنی همه ی حرف هایم دیروز یکهو قلمبه شد. یکهو همینطوری داشت حرف ها از روی سرم سر میرفت.یعنی انقدر حرف روی مخم رژه رفت ک دیگر نفهمیدم چیکار میکنم.دلم...
View Article246
شاید برای شروع ِ مجدد روال داستان نویسی بلاگ ِ " آبان" ، این داستان خیلی کم باشه. اما میذارمش ک یادم نره اینجا چطوری بوده و باید...
View Article247
طرف شاگرد نشسته بود و به خیابان خلوتی نگاه میکرد که درخت های بید مجنونش، خیابان را عاشق تر نشان می داد. یعنی او اینطور فکر میکرد. شاید اگر آن خیابان بجای بید مجنون ، چنار هم داشت؛ همین حس را داشت....
View ArticleArticle 5
ساکنم.و ساکت.مثل جاده ای پر هیاهو که مدت هاست به بن بست رسیده.مثل چشمه ای خروشان که رسیده به یک جا که دیگر نمیشود رفت. مثل لیوان ِ چائی که ، تا مرزی فراتر از اشباع، بجای شکر، نمک درآن ریخته اند.و هیچ...
View Article248
بعدن نوشت:فردا مشهد خواهم بود. همتونو دعا میکنم. الانم فقط میتونم کامنتاتونو بخونم و تائید کنم. جوابارو زیر کامنتا مینویسم. متشکر. شب بود.خسته بودم و له. معده ام اسید هایش را برای شستشو و حل کردن همه ی...
View Article249
درب شیشه ای اما مات ِ کافه را هل داد. صدای بهم خوردن کریستال های آویزان از سقف، ورود او را اعلام کرد. به محض ورودش، ناخودآگاه، نگاه بی روح مرد، روی میز همیشگی شان در آخر سالن ، جایی که میز ،...
View Article250.روده درازی نوستالوژیک ِ غم دار ِ کوفتی ِ .... نخوندی م نخوندی
دوازده سال پیش هشتم شهریور! :من دستم تو دست مادرمه، روز آخر کلاس شناست.برنامه میریزم که بعله! یک هفته میرم خونه ی مامانجونم اینا میمونم، بعد مدرسه ها شروع میشه! ذوق... مدرسه.. مدرسه...ظهر بود. به این...
View Article251. چند روایت معتبر از دانشگاه
مدت هاست که دیگر وبگردی نمیکنم. به لطف " کتاب صورت!" که به قول مامان کرم دارد و مارا از همه چیز وا میکند.مدت های دیگری ست که نمی نویسم. چرا!؟ چون احساس چرت نویسی بهم دست داده بود. کمی هم خود تحویل...
View Article252. مهــــــــــــــــــــم!!! خیلی مهــــــــــــــــــــــم!
دوستان عزیزی توی جشنواره ی بزرگ کتابخوانی مجازی ! کارای جالبی کردن که من برای خودم واجب دونستم حتمن بهتون بگم:اول اینکه : یه سری کتاب خوب هست برای مسابقه شون، که خداروشکر از اون کتابهای زرد عامه پسند و...
View Article253.هشتم آبان!
تولد همه ی آبانیا، من جمله خودم مبارک!این اسم یه کوچه ست، توی خیابان کشاورزی ، شهر اصفهان.از سمت ِ خانه ی کاراته ک بیاین...
View Article254.تغییرات!
وقت ِ زیادی برای نوشتن ِ این پست ندارم.خیلی وقت ِ که نمیتونم اینجا پست بذارم. شاید حرف هامو مناسب اینجا ندونم. شایدم...؟! آدما توی برحه های مختلف زندگی شون تغیراتی خواهند کرد که شاید مقبول یا غیر قابل...
View Article255.
اينجا: سالن سايت دانشگاه اشرفي اصفهاني.اين دومين بار است كه با اين سيستم هاي دانشگاه آنلاين ميشوم. بار اول يكهفته پيش بود. داشتم عكس هايم را براي يكي از دوستان مجازستاني ميفرستادم. دل ِ همگي تان آب!!...
View Article257.
نمیدونم کی به این مرض دچار شدم. دقیقن وقت هایی که باید حرف بزنم و توضیح بدم، حرف ها توی دهنم می مونند. بعد حافظه م ریماو کلی میشه.در اکثر موارد هم به طرز ابلهانه ای به جای گفتن ِ منظورم، یه چیزی میگم...
View ArticleArticle 0
این دفترتا اطلاع ثانویبسته است.بدی هام رو ببخشید .خوبی هاتونم واسه خودتون.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیک عمر نوشتم : با مردم این زمانه سلامی و والسلام،ولی خود ِ لعنتی م...
View ArticleArticle 7
برای نبودن همیشه وقت هست.آنقدر وقت هست که هیچ کس یادش نیاید چند سال چند روز چند قرن چند ماه یا چند چند چند چیز است که نیستیباید باشم.حتا بد.حتا تلخبودن مهم است. کدام یک از آدم هایی که برای ناراحت نشدن...
View Article260.
دیدی میگن همه چیز رو بسپر دست خدا!؟سخته.خیلی سخته.سخته وقتی داری فکر میکنی به یه نتیجه ی خوب، به این فکر کنی که شاید مقدر خدا چیزی باشه که دلنشین ِ تو نباشه.بعد اعتماد کنی بهش... حالا هرچی میخواد...
View Article261.برای تیراژه
یک شب،شاید انگار خیلی وقت پیش نبود!توی جاده ی همدان ساوه؟! نه...همدان بودم. توی یک اتاق چهارتختخوابیدر یک هتل... من و چهارنفر دیگر...من پشت ِ در اتاق نشسته بودم. چرا؟! صدای تیک تیک های کیبورد گوشی...
View Article
More Pages to Explore .....